شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
شاعر : محمد ناصری
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مثنوی
اگرچه اصل و نسب از تبار اُلفت داشت به بی وفائی این روزگار عـادت داشت
دوباره سینۀ دریائی اش پُر از غوغاست که بین آن همه شاگرد باز هم تنهاست
شب و سکوت و مناجات دل نوازش بود فضای شهر پر از عطر جانمازش بود
ز سـوز اشک، تن پیـرمرد می لـرزید وَ پا به پای تنش خاک سرد می لـرزید
نـشـانه هـا هـمـه آیـات شــام آخـر بود که این همه به لبش ذکر وای مادر بود
سر نمـاز و دعـا بود دوره اش کردند چقـدر مردم این قـوم پـست و نامـردند
چـقـدر ساده شـکـسـتـند خـلـوت او را وَ زیــر پـای نـهــادنـد حــرمـت او را
دوباره داغ مـدیـنـه خـدا به خـیـر کند امام و دشمن و کـیـنه خدا به خـیر کند
بـرو فـرشـتــه بـیــاور عـبـای آقــا را دوبـاره جـفـت نـمـا کـفـش های آقـا را
کسی نمی دهد اینجا بها به موی سپـید که بـاز کـار امـامی به قـتـلـگـاه کـشید
شبانه رفت و غـریـبانه تا خـدا پـر زد از این قفس وَ از این شهر بی صفا پر زد
دوباره بـاز عـزا بین عـرش بر پا شد امـام پـیـر هـم از بی حـرم تـرین ها شد
|